یاد دوستانی که چهار سال بخشی از زندگیمون رو با هم شریک بودیم و تقسیم کردیم بخیر
یادش بخیر آزمایشگاه ها
یادش بخیر سر کلاس رفتن ها
یادش بخیر صف سلف غذا خوری
یادش بخیرجا به جایی مون با اتوبوس تو دانشگاه
قشنگ ترین خاطراتم مال دوران دانشجوییمه
وقتی یاد اون روزها میکنم بی اختیار نیشم تا بناگوش باز میشه
چه روزایی بود ...
شب های خوابگاهو وقتی برق میرفت که مثل آپاچی ها
آژیرر میکشیدم
روزایه جمعه که تو آشپزخونه ها غلغله بود و سر شعله اجاق گاز دعوا ..
شبای امتحان که تو هر گوشه نیگاه میکردی میدیدی یکی نیشسته مشغول
درس خوندن یکی تو راهرو یکی تو حیاط یکی تو نماز خونه یکی رو پشت بوم.... (اینجاشو همینجوری گفتم:)))))))))))
یکی رو پله ها
هنوز گاهی اوقات دلم هوای اون روزا رو میکنه عجب روزا و شبایی بود
دلم گرفته دلم برای تمام روزهای خوبی که تو خوابگاه با بچه ها داشتیم تنگ شده
یادش بخیر شب هایی که تا ۳. ۴ صبح بیدار بودیم میزدیم و میخوندیم و...
بعد اتاق بغلی می اومد کلی دعوا میکرد که بخوابین ما فردا کلاس داریم امتحان داریم ما هم انگار ن انگار به شلوغ بازی هامون ادمه میدادیم
یادش بخیر وقت هایی سر غذا درست کردن و ظرف شستن دعوا میکردیم
یادش بخیر شب هایی که شاممون غذای فراوری شده سلف بود و با کلی به به و چه چه میخوردیم
یادش بخیر صبح هایی که کلاس ها رو میپیچوندیم و میخوابیدیم
هنوز کلی مونده اگه خوشتون اومد بازم میگماااااااااااااا هنوز تموم نشده حرفام
|
امتیاز مطلب : 216
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44